ماجرای روز مباهله در ابیات شاعران فارسی

ساخت وبلاگ

عید <a href='/last-search/?q=مباهله'>مباهله</a>، سلاله پاکان، مدح حضرت علی، علی است جان پیمبرنبی است جان علی

مجموعه شعر مباهله  – مهر فروزان

وضو بگیرم در حال روزه با تکبیر
زبان حق شوم و آیۀ مباهله را
ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه
محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن
پی مباهله کردند، روی در صحرا
کنم مباهله با دشمنان حیّ قدیر
به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر
به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر
که پنج در عددند و یکی چو حیّ ّقدیر
یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر

مجموعه شعر مباهله – آیه مباهله

فتاد چشم نصارا به آن خدارویان
مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند
همه به خاک قدوم پیمبر افتادند
به حضرت تو نصاری تمام تسلیم اند
هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی
کنند فضل علی را به دشمنی انکار
چرا شدند فراری از این حقیقت محض
که نور طلعتشان گشته بود عالم گیر
که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر
که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر
که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر
که می کنند در این آیه حیله و تزویر
خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر
چرا به سلسلۀ نفس خود شدند اسیر

مجموعه شعر مباهله  – فضائل علی علیه السلام

قسم به جان علی منکر مباهله را
گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید
فضائل علی از حد بود فزون چه زیان
علی کسی است که در جنگ بدر شد پیروز
علی است فاتح احزاب و فاتح خیبر
علی است بت شکن کعبه روی دوش رسول
علی به جای نبی خفت و جان گرفت به دست
حدیث منزله چون آفتاب می تابد
وصی احمد مرسل کسی بود «میثم»
خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر
کجا به تابش انوار آن کند تأثیر
که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر
خدا به جنگ احد می دهد به او شمشیر
علی است تیرالهی به قلب خصم شریر
علی به بیشۀ اسلام شد خروشان شیر
کسی نیافت چو او این چنین مقام خطیر
به این دلیل علی بعد مصطفاست امیر
که در تمام فضایل ورا نبود نظیر

مجموعه شعر مباهله – اهل کساء

میان باطل و حق باز هم مجادله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
گذاشت پا به میان عشق و ختم قائله شد
ورق ورق کتب کفر، برگ باطله شد
جواب گوی هزاران هزار مسئله شد
که بین راه پشیمان از این معامله شد
و حرف آخر او، آیه ی مباهله شد

مجموعه شعر مباهله – دو برادر چو موسی و هارون

مرتضائی که کرد یزدانش
دو رونده چو اختر گردون
هر دو یک قبله و خِرَدْشان دو
هر دو یک دُرّ ز یک صدف بودند
تا نَبُگْشاد علم حیدر دَر
هم نبی را وصیّ و هم داماد
همره جان مصطفی جانش
دو برادر چو موسی و هارون
هر دو یک روح و کالبدشان دو
هر دو پیرایه ی شرف بودند
ندهد سنَّتِ پیمبر بَر
جان پیغمبر از جمالش شاد

مجموعه شعر مباهله – آیه های آل عمران

گواهی می دهد انجیل هم آیات قرآن را
محمد اهل بیتش را به همراه خودش آورد
کسانی را به همراه خودش آورد پیغمبر
بزرگ اهل نجران خواب خوبی دیده بود اما
چه در این خاندان می دید آیا اسقف نجران؟
هر آن کس شک به حقانیت این پنج تن دارد
نمی فهمم تقلای مسیحی های نجران را
که رو در رو ببینند اهل نجران، اهل ایمان را
که بر هم می زند یک ذکرشان رویای شیطان را
خدا تعبیر دیگر داشت آن خواب پریشان را
که وقتی دیدشان از دور، خالی کرد میدان را
بخواند آیه ای از آیه های آل عمران را

مجموعه شعر مباهله – جَنبُ الله

کبریا را ذات تو از خلق مقصود است و بس
نیست مِثلت در خلایق، غیر ذات مصطفی
چون تو را جان آفرین پیدا نمود و شد نهان
تو زبان کبریایی، نطق حق از تو بود
رفعتِ شأن تو از ادراکِ عقل کل نیافت
آتش دوزخ به جلد او حرام آمد تمام
اوج علم تو که از عرش برین بالاتر است
بس بود این گفتن هاتف به صد عزّ و وقار
 جز محمّد، مثل تو هرگز نیامد هیچ کس
نفس احمد گشت ذاتت از خدا در هر نفس
وا کُنِ سِرّش تویی با صد کمالِ دسترس
أنتَ جَنبُ الله، بی شک ناید از تو پیش و پس
دیده شد عرش برین در جنب قَدرش چون عدس
هر که با صدق و صفا دست تو را بنمود مَس
هم چنان تا عرش باشد فرشِ جولان فَرَس
لا فَتی إلاّ عَلی لا سیْف إلا ذُو الفَقار

مجموعه شعر مباهله – عصاره ی خلقت

شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت
تا خاطره ی مباهله گم نشود
آیات چو آفتاب از خاور نور
ابناء و نساء و انفس اقدس حق
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
کردند فنا بنای اسقف بازی
مهری که به شأنش آمد از حق لولاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
نازل شده بر سینه ی پیغمبر نور
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
یعنی همه ی عصاره ی خلقت حق
با هیمنه ی شگفت و با هیبت حق
روشن شده از جلوه ی رویش افلاک
تا ریشه ی تثلیث برآرد از خاک

مجموعه شعر مباهله – فاتح خیبر

“السلام علیک یا امیرالمومنین”

دست خدا و «نفْس» پَیَمبر فقط علی است
بعد از نبی به امر خداوند ذوالجلال
دست خدا که با سر انگشت خویشتن
بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند
این نام را مباد به دیگر کسان دهند
مردی که جان به دست، شب لیله المبیت
ای تشنگان حشر به حق خدا قسم
مردی که در مهاجر و انصار از نخست
شمشیر و شیر خالق اکبر فقط علی است
ما را امام و هادی و رهبر فقط علی است
خورشید را نمود مسخّر فقط علی است
اعلان کنید فاتح خیبر فقط علی است
این حقِ حیدر است که حیدر فقط علی است
جای رسول خفت به بستر فقط علی است
باور کنید ساقی کوثر فقط علی است
گردید با رسول برادر فقط علی است

مجموعه شعر مباهله – “ترجمه منظوم آیه مباهله”

به دستور پروردگار جلال
چو آدم که او را زخاک آفرید
پس از این هر آن کس که ورزد جلال
کنون چون به وحی یگانه خدا
بگو پس بیایند تا این زمان
به همراه انفاس و اطفال و زن
نماییم نفرین بر یکدیگر
که ناراست‏گو را به خشم خدا
بود خلقت عیسی اندر مثال
که چون گفت شو، ناگهان شد پدید
که در باب عیسی بود آن مقال
شدی آگه از حالش ای مصطفی
همه گرد آییم در یک مکان
تباهل نماییم ای انجمن
به درگاه پروردگار بشر
نماییم با این عمل مبتلا

مجموعه شعر مباهله – علی ولی الله

آن روز دو صف مقابل هم بودند
آن سو همه در تجزیه ی یکدیگر
فرمانده ی جنگ، مصطفی بود آنروز
لشگر حسنین و فاطمه پشتیبان
آن روز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
باذکر علی الدوام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
فرمود نبی علی ولی الله است
زهرا است دل من و حسن دلبندم
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
تحلیل گر دلایل هم بودند
این سوی ولی مکمل هم بودند
سردار سپاه، مرتضی بود آن روز
در عرصه، سلاحشان دعا بود آن روز
نه نیزه ی جان شکار و نه خنجر بود
از باور بالنده ی بارآور بود
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
خورشید ولایت و دلیل راه است
عشق است حسین و عشق حق دلخواه است
اندیشه تثلیثی شیاد شکست

مجموعه شعر مباهله – توصیف تو در کتاب حق

یک بندۀ مطیع تو سلمان اهل‌ بیت
توصیف توست انفسنا در کتاب حق
تا از لبت تلاوت قرآن شود بلند
گر بنگرد به پیرهن وصله‌ دار تو
از جسم مرده، مرده‌ ترش دانم آنکه را
با مهر تو جحیم شود گلشن بهشت
بی‌ اختیار، عاشق تو خلق عالم‌اند
هرجا سفر کنیم و به هر سو وطن کنیم
تو کیستی که قاتل سنگین‌ دل تو هم
در اختیار او نه زبان است و نه قلم
یک جان‌ نثار توست اویس قرن علی
ای گفته مدح تو اَحَد ذوالمنن علی!
گردد رسول، بر دهنت بوسه‌ زن علی!
یوسف به مصر، پاره کند پیرهن، علی!
روح ولایت تو ندارد به تن علی
بی‌ مهر تو شراره دمد از چمن، علی!
مهرت شده به گردن دلها رسن علی!
پیش توایم در سفر و در وطن علی!
دارد به مهربانی تو حسن ظن علی!
«میثم» چو در ثنای تو گوید سخن علی!

مجموعه شعر مباهله – آفتاب علم و یقین

ای آفتاب علم و یقین یا ابوتراب
صبح نگات شمس ضحی یا ابالحسن
از ابتدای خلقت خود کسب فیض کرد
مولای من ولایت تو از ازل شده
الطاف بی کران تو ای قبله گاه جود
در رستخیز صبح قیامت برای ما
چشمان روشن تو بهشت پیمبر است
همواره در مدار تو دین یا ابوتراب
تار عبات حبل متین یا ابوتراب
در محضر تو روح الامین یا ابوتراب
با روح و جان شیعه عجین یا ابوتراب
می بارد از یسار و یمین یا ابوتراب
عشق تو است حصن حصین یا ابوتراب
اصلاً سرشت تو ز سرشت پیمبر است

مجموعه شعر مباهله – هوای دشت مثل خاطر نجران مکدر بود

هوای دشت مثل خاطر نجران مکدر بود
یقین اما نشسته روی زانو رو به فردایی
بنا شد تا گره را وا کند نفرین به دندانش
از ان سو این بزرگ اهل نجران بود می آمد
چه می‌دید این‌شکوه بکر این اعجاز دیگر چیست
دو چشم روشن از حق دید از خورشید روشن تر
کمی نزدیکتر شد دید مریم هست و مریم نیست
نمی دانم چرا برگشت وقتی مرتضی را دید
سرش‌چرخید‌و حیدر را‌نشان می‌داد و‌ هی‌ می‌گفت
تحیر در سر تردید های دیر باور بود
که چندین سال از ان چیزی که می گفتند بهتر بود
کسی راضی نمیشد ناگزیر این راه آخر بود
نگاهش از همان جا محو نوری بهت اور بود
جهان مست از تکان های لب الله اکبر بود
دو کودک نه دولبخندی که باید گفت محشر بود
زنی بالاتر از آسیه و حوا و هاجر بود
نمیدانم چرا هی رفت و برگشتش مکرر شد
که ای نجرانیان دیدم خودم حق با پیمبر بود

کانون فرهنگی هنری سلاله پاکان
مرکز حفظ، تنظیم و نشر آثار آیت الله آیت اللهی

لینک ورود به کانال واتسابی آیت الله آیت اللهی


برچسب‌ها: سلاله پاکان, 24ذیحجه, اشعار ماجرای مباهله, امیرالمومنین

کانون فرهنگی سلاله پاکان جهرم...
ما را در سایت کانون فرهنگی سلاله پاکان جهرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : solaleyepakana بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 2 مرداد 1401 ساعت: 3:20